پریماه برقیپریماه برقی، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

پریماه جان

اولین یلدای دختر طلا

سلام جیگر مامان عمه مرضیه و دختر عمه مینا و پسر عمه محمد و نامزدش سارا خانوم اومدن دیدن شما. دست عمه جون درد نکنه برات پاپوش و پیراهن خوشگل و کلاه بافته و هرکدام رو جداگانه کادو خوشگل کرده و روشون روبان و سنجاق سر زده با یک انگشتر طلا برات کادو آورده آقا محمد و ساراجون هم برات کاپشن شلوار آوردن. به مناسبت شب چله من و شما و بابایی شام رفتیم پایین . عمه مرضیه شام درست کرده بودن آقای کلانتری شهردار محترم هم امروز یک بسته پشمک بهمراه 50 هزار تومان کادو فرستاده بودن خونمون. ما هم پشمک رو برداشتیم و رفتیم پایین شام و هندوانه شب چله رو خوردیم. فدای شما بشم که اصلا مارو اذیت نکردی و خوب خوب خوابیدی و مامانی به راحتی شام و میوه اش...
30 آذر 1392

ایلشمه به مناسبت تولد گل دخترم

سلام نفس مامان و بابا وای چقدر برف باریده بود بابایی امروز رو تعطیل بودن و ایلشمه ما هم زیر برف موند. ساعت چهار همه رو دعوت کردیم و خیلی ها اومدن و بعضی ها هم بخاطر برف نتونستن بیان. عزیزم بچه ای که در ماه صفر به دنیا بیاد باید هم وزن بچه والدینش خرما پخش کنن مام امروز میوه و شیرینی و خرما پخش کردیم. فدای شما بشم که امروز ساکت و آروم و ناز خوابیدن. هرکس اومد برای شما کادو آورده بود که جمع کل پولهای شما یک میلیون و پانصد هزار تومان شد. عزیزدلم دعاهای موقع بارداریم برآورده شده و شما واقعا دختر خوبی هستین صبور، سالم، آرام، باوقار، متین، خوشگل، مهربان خدایا ممنونم ازت خداجون مرسی بخاطر وج...
21 آذر 1392

زردی فرزندم

سلام عزیزدلم منو شما و بابایی و مامان جون حمیده صبح رفتیم بیمارستان و آزمایش که از پاشنه پای شما خون گرفتن و شما عزیزدلم زردی گرفتین دکتر برات مهتابی نوشت و بابایی از بیمارستان براتون مهتانی گرفتن و آوردیم خونمون و دو شب و روز شما رو زیر مهتابی میزاشتیم شما بی تاب میشدین و گریه میکردین وای از چشم بند نگو که وقتی چشمات رو می بستیم گریه میکردین و من و بابایی هم کلی برات گریه کردیم و کلی دعا کردیم و صدقه دادیم تا تو این دو روز شما عزیزم خوب شدین. تو این عکس کامل مشخص بود که عزیزم بعد از اینکه اومدیم خونه زردی گرفتی که وقتی هم آزمایش دادین مشخص شد که بله زردی تون 11.2 بود که 13 هم رسید ولی خوشبختانه تا دو روزه دیگه اومد رو 8...
19 آذر 1392
1